روزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه كردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید:
چرا گریه می كنی؟:
هیزم شكن گفت كه تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.![23.gif](http://static.cloob.com//public/images/smiles/23.gif)
"آیا این تبر توست؟"
هیزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید كه آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شكن خوشحال روانه خونه شد. ![1.gif](http://static.cloob.com//public/images/smiles/1.gif)
یه روز وقتی داشت با زنش كنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.![17.gif](http://static.cloob.com//public/images/smiles/17.gif)
هیزم شكن داشت گریه می كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسید كه چرا گریه می كنی؟
اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "![17.gif](http://static.cloob.com//public/images/smiles/17.gif)
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید
: زنت اینه؟ هیزم شكن فریاد زد: آره!![12.gif](http://static.cloob.com//public/images/smiles/12.gif)
فرشته عصبانی شد.
" تو تقلب كردی، این نامردیه "
نتیجه ی اخلاقی : به مرد ها اعتماد نکنید حتی بر سره فرشته ی خدا هم کلاه میزارن![12.gif](http://static.cloob.com//public/images/smiles/12.gif)
:: بازدید از این مطلب : 995
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2